امير عليامير علي، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

امير علي نفس مامان و بابا

پست 49

پسر گلم امسال هيچي از محرم نفهميدم...بخاطر اينكه مشغول مراسم عزاداري بابابزرگت بوديم كه بعد از اون تصادفي كه بابا كرد بيمارستان بستري بود و بعد از چند روز به رحمت خدا رفت پيش مامان بزرگت ...روز تاسوعا مراسم تشييع جنازشون برگذار شد...روز سوم محرم هم تشييع جنازه مامان بزرگت بود... خيلي حيف شد كه از دست داديمشون و از محبتشون بي نصيب مونديم شهر پدريت كه رفته بوديم شما روز سوم مراسم بابابزرگت يعني روز 24 ابان يهويي مريض شدي و از شب تا صبح بالا اوردي روز بعدش هم تب داشتي و بي حال بودي...كم كم اسهالت هم شروع شد! منم بخاطر شما مجبور شدم سريع برگشتم شهر خودمون و بردمت پيش دكتر خودت... و داروهاتو دارم مرتب ميدم...خيلي بده كه همش مقاومت ميكني كه ...
29 آبان 1392

پست 47 (اولين سرماخوردگي!)

پسركم چند روزي هست كه بدجور سرماخوردي اونم براي اولين بار تو عمرت... آبريزش بيني تب و جديدا سرفه هاي خلط دار ميكني...دكتر هم بردمت بهت دارو داد و گفت سرما خوردگي ساده است... از وقتي هم كه از خونه ي مامان بزرگ پدريت اومدي هم اسهال گرفتي تقريبا روزي 8بار! شايد آب به آب شدي ...چون اسهالت ويروسي نيست ولي چرا خوب نميشي؟ الان 2 هفته است... پاهاتم بخاطر اين موضوع بدجور سوخته همش هم پماد ميزنم برات تا يكم خوب ميشه باز قرمز ميشه... منم از ديروزه كه مريضم ...سرماخوردگيتو به منم منتقل كردي حالا چجوري از يه مريض ديگه نگهداري كنم! تو هم نق نق ميكني... خواب نميشي ... منم گلو درد و بدن درد دارم دوست دارم استراحت كنم ولي آخه مگه ميخوابي كه منم يكم اس...
7 آبان 1392

پست 46

امروز يك ساعت اومدي اداره پيشم...ماماني و خاله رفته بودن دكتر ...نمي تونستن از شما نگهداري كنن... خداروشكر گريه نكردي ...اصلا خيلي خوش بودي...همكرام هم خيلي ازت خوششون اومده بود ...بغل يكي رفته بودي پيش من نميومدي ...باهام باي باي ميكردي روي ميزم كه نشسته بودي هر چي بهت ميدادم پرت ميكردي پايين منم گذاشتمت تو سبد اسناد! اينم عكسي كه ازت گرفتن... ...
4 آبان 1392
1